-
۰۹
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 19:03
دیدم شنیدم اما دلم نذاشت که باور کنم به این میگن خودکوری!!
-
۰۸
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 02:13
بودن ها التیامی بر تنهایی نبودن بودن هاست !!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 23:22
پله ها تموم شدن و به رسیدن رضایت دادن اما .... گاهی انتظار چیزی رو میکشی که اونقدر که فکر میکنی قشنگ نیست پله ها میدونستن تو مقصد چیز قشنگی انتظارمو نمیکشه به خاطر همین منو سر میدوندند صد رحمت به معرفت پله ها...
-
۰۷
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 21:27
انتظار... امسال تابستون عمقشو درک کردم کلا این روزا حس خوبی ندارم روزا شده واسم مثل یه پله میگن به پله پنجم برسی رسیدی به مقصد اما تا به پله چهارم میرسم نظرشون عوض میشه میگن مقصد شده پله دهم!!
-
۰۶
شنبه 8 مردادماه سال 1390 02:16
سوسوی چراغ بالکن همسایه تیک تاک ساعت همشون یه جورایی میگن برو بخواب و خلوت شبو بهم نزن !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 00:36
زیستیم به مانند روزهای دیگر به امید....
-
سوخت!
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1390 19:24
چه کرد با تو که این چنین از کار افتادی یک لیوان آب...چقدر میتواند برایت خطرناک باشد!! دوست یازده ساله ی من همیشه دوستت خواهم داشت کیبورد عزیزم...!!
-
۰۵
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 00:42
بی شک تو بیش از آنی که در پستوی خانه در گنجه ی لباس نگاهت دارم تو گذری از کودکی تا بحالم هستی در بیصدایی غریب با ورق زدنت سالها را سفر میکنم...
-
۰۴
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 16:59
به بردگی میگیرند بودنت را و تسکین را ... در روحت خواهند کشت !
-
۰۳
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 01:19
سکوتی خفته در خاک زیر خروار خروار خاک درغریو بی صدایی وصف ناشدنی مرگ چه زیبایند گلهای روییده بر خاک تن
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 تیرماه سال 1390 03:05
شکست ... سعی نکن، بند زدنی در کار نیست...
-
۰۰
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 22:08
چه امنیتی برقرار است وقتی زنی را کشان کشان داخل خودرو گشت میبرند در حالی که در شهر کوچکی 180 کیف قاب حرفه ای وجود دارد!!
-
۰
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 00:05
دودلم برای رفتن... یکی به جایی دور و دیگری نشستن و درس خواندن! چه کنم... پ.ن:دوستان عزیز لطفا از واژه ی تبادل لینک استفاده نکیند حس خوبی نسبت بهش ندارم از خوندن وبلاگی که لذت میبرم بدون اطلاع دادن لینک میکنم...ممنون پ.ن:نمره ترم موازنه اعلام شد خداروشکر راضی کننده بود.
-
۰۲
شنبه 28 خردادماه سال 1390 22:44
تلالو نگاهم را در سفیدی صدف چشمانت دیدم عجیب است نه؟
-
امروز!
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 00:39
ساعت ۲ بعدازظهر بعد از یه هفته درس خوندن به معنای واقعی کلمه (خرخونی) امتحان موازنه برگزار شد با یاری خدا زنده برگشتیم امتحان خوبی بود بعد هم خسته و کوفته با کوله باری از کتاب و جزوه(امتحان open book) راهی خانه شدیم که در راه دوست عزیزی را دیدیم تا ساعت ۲۱:۱۰ مارا در خیابان گردانید به بهانه واهی خرید کادو روز پدر و...
-
۰۱
شنبه 21 خردادماه سال 1390 22:48
در پس پنجره خواهد طنین انداز شود همچو صدایی که گاه از غرش سکوت می آید چشم ها را که ببندیم دیگر فروغی نیست هر چه بود آفتاب بود که رفت!
-
ذهنیت!!
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 23:27
دوستای گلم سلام میخواستم شعری که نوشته بودمو توی این پست بزارم اما یه هو به نظرم رسید که این پستو بزارم طبعا هر کدوممون به وبلاگ هر دوستی سر میزنیم یه تصوری از نویسنده وبلاگ تو ذهنمون داریم حالا دوستای خوبم تصور شما درباره ی من چیه؟
-
یه روز عادی!
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 19:16
سلام به همگی امروز دانشگاه روز خوبی داشتم نمرات چندتا از میان ترم ها اعلام شد نمرات خوبی گرفتم پ.ن: منتظر یه اتفاقم هستم مرسی از دعاهاتون
-
ضد حال!
جمعه 6 خردادماه سال 1390 15:17
من دیروز منتظر همسر گرام بودم که زنگ زد گفت ماموریت داره نمیتونه بیاد و کل برنامه هام به هم ریخت دوستان عزیز آخرین باری که برنامتون بهم ریخت و کنف شدین یادتونه؟چی بود؟ پ.ن : جواب پست قبلی لواشک :صادق آبنبات :خوشرو وخندان قرقروت:اخلاق تند نوشابه :شیطون پفک:بانمک و دوست داشتنی شکلات:مهربون و کمی مغرور قهوه:آرام و مهربون
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 11:12
اگر ادما خوراکی بودن به نظرتون شما کدومش بودین؟ ۱-لواشک ۲-آب نبات ۳-قرقروت ۴-نوشابه ۵-پفک ۶-شکلات ۷-قهوه پ.ن : سرگرمی باحالیه بعدا نوشت:چون دوستان از رو جواب های هم نگاه میکردن الان جوابارو نمیدم
-
نجوا
دوشنبه 2 خردادماه سال 1390 00:01
سکوتی به وسعت فریاد و به زلال اشک برای آنان که عمری را به فریاد گذراندن اما بی ثمر روزها از پی هم گذشت.... اینجام هنوز هستم... مادر...برایم لالایی بخوان نگو نیستی...هرگز به خیال اینکه با من هستی نفس میکشم به رسم هر ساله کیک کوچکی میپزم تا در کنار هم روز مادر را جشن بگیرم اما حسرتا که نمیتوانم دستان مهربانت را ببوسم...
-
تجربه!!
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 00:40
سلام ببخشید این ۲روز نبودم اولین مربی گریمو تجربه کردم خداروشکر تیمم اول شد خیلی خوشحال شدم اما فکر نمیکنم این حرفه رو ادامه بدم استرسش از سالهایی که بازی کردم و میکنم بیشتره
-
!
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1390 09:45
بهم ریخت پژمرده شد آشفته شد تنها شد شکست چه واژه های آشناییست برایم اینها گذر احوال این چند وقت من است گویا حال میفهمم درد و دل کردن با در و دیوار چه حسی دارد
-
کدامیک؟!
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1390 16:51
کوهنورد در شبی سرد و زمستانی مشغول بالا رفتن از قله ای بود ناگهان طناب نگه دارنده لغزید و کوهنورد سقوط کرد فریاد زد خداوندا کمکم کن در این حین طناب به جای گیر کرده و کوهنورد معلق ماند سپس فریاد زد خداوندا نجاتم بده فرمان رسید طناب را ببر از این کار سر باز زد فرمان دوباره سه باره تکرار شد اما کوهنورد به فرمان عمل...
-
آه...
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 20:58
بازتابی دیگر... در سپیدی بر نمایی که میخراشد روحت را پاک تر از آنچه پاک بنامی سکوت تر از آنم که آه بر آرم اینجا زخم هایی است از گذشته...
-
رویا
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 14:50
افق همه ی نیستی از اینجا پیداست چشم باید گشود و آرام خیره ماند خوابهای بی کرانم را گواه میگیرم بر همه ی آنچه که نگاه باید خواند و تزویر را... در برق چشمانی که می دانم کینه باید خواند!! پ.ن : یهو حسش اومد عکسم بزارم بعد ۱۲ تا نظر!
-
!!
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1390 01:26
این چند روز تعطیلی هم گذشت خرمگس خالتور هم رفت ما هم داریم میریم سر روال عادی زندگی روز از نو روزی از نو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 00:20
امروز هم گذشت... روز بدی نبود... دانشگاه ...باشگاه...آرایشگاه چه ترتیب مزخرفی
-
صندلی داغ!
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1390 00:35
داشتم به این فکر میکردم هر کدوم از ما یه خصوصیت خوب و بد آشکار داریم خب خصوصیت خوب که خوبه اما خصوصیت بد خیلی وقتا اطرافیانمونو اذیت میکنه از خودم شروع میکنم من زود رنج ،کمی هم مغرور هستم البته همسرم میگه خودخواهم هستی که اینو خودم مطمئن نسیتم حالا دوستان شما از خودتون بگید...
-
نظر خواهی!
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 00:36
یکی از دوستانمان در بلاگ که نگارش زیبایی هم دارند پستی را گذاشتن و من نیز طبق عادت بلاگ گردی به وبلاگ این دوستمون هم سرکی کشیدم و نظر گذاشتم در آخر جواب به بنده فرمودند کشتی مرا! گفتم:(اگه من کشتمت پس چطور الان نفس میکشی یا زنده ای نکنه قاچاقی نفس میکشی و ایکون خنده گویا!) حال این دوستمان شاکی و گله مند که شما از...