دلشکسته

 


  زیبا بود

  هزاران جوانه که از زیر برگ های خشکیده پاییزی سرک میکشیدند و نگاهم میکردند

  لبخند میزدند و با وزش باد میرقصیدند و از آمدن بهار شاد بودند

  کاش تو نیز بعد از گذران پاییز و زمستان دوباره بیدار میشدی

  لبخند میزدی و نگاه گرم و مهربانت نوازشم میکرد

  آه...

  سکوت بر تمام قبرستان حاکم بود اما در گوشم صدای لا لایی هایت را میشنیدم

  باز هم برایم بخوان

  نیمی از من در اینجا در زیر خاک مدفون است

  نیم دیگرم اما در جایی دور دست 

 چه بر من گذشت مادر

نظرات 35 + ارسال نظر
فرشاد جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ب.ظ http://www.tir-khaneh.blogsky.com

چیزی نیست
این نیز بگذرد...

داغیست که تا عمر باقیست نتوانم گذشت

[ بدون نام ] جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 ب.ظ

وقتی نیست احساس تنهایی میکنی...؟

نام و نشانی نداری غریبه؟

یاس وحشی جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ب.ظ http://yaasevahshi.blogsky.com

درود بسیار ...
نمی دانم واقعیت متن را ... اگر واقعی بود خدایش بیامرزد ...
خیلی زیبا بود و تصویر گرانه ... خیلی .
ممنون ... مرسی که من رو با وبلاگتان آشنا کردید.

واقعی بود
سپاس گذارم

تو شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ق.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

ببخشید یادم رفته بود نام و نشانی بزارم...قاطی کردم این روزا...

شمایی دوست عزیز
عیبی نداره پیش میاد

سینا شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ق.ظ http://omide-ma.blogsky.com

هیچ وقت نمیشه یاد مادر رو فراموش کرد.خدا رحمتش کنه.

مرسی

نگینツ شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 ق.ظ http://www.mininak.blogsky.com

میدونم سخته روحشون شاد

ممنون نگین جان

الهه شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:54 ق.ظ http://www.elahe69.blogfa.com

قشنگ بود...مرسی

مرسی عزیزم

حسام شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ق.ظ http://Www.notefalse.blogfa.com

یک روز از خواب پا میشی میبینی رفتی به باد.../

اره
میبینی روح شدی و پرواز میکنی!

فروغ شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ق.ظ http://foroughshines.blogfa.com

این بغض آخرتو...

خوبیش اینه که آخرش همه یه جا جمع می شیم (بیا مث احمقا به دنیا نگاه کنیم)

باشه پس منم اومدم تو جمع احمقا قاطی

Behnam شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ب.ظ http://farhadi.blogsky.com

سلام
!!!!!!!!!!!!
هر چه در توصیف این شعر بگویم باز میدانم نمیتوانم احساس زیبایی که پس از خواندن آن دارم را توصیف نمایم.


مرسی از اینکه من را از خواندن شعرهایت محروم نکردی.

موفق و موید باشی

بهنام فرهادی

مرسی
البته آنقدر که شمام تعریف کردی نبود
سوز دل بودو بس

حسین رها شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:35 ب.ظ http://www.sabz-rha1.blogsky.com

لایک به فرشاد//سلام،خوبید شما دوتا؟

فرشاد؟!!!!آدرسو گم کردی حسین جان؟
مام مثل شما نفسکی میکشیم

آغازی دیگر شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:43 ب.ظ http://start2.blogsky.com

قسمتی از قلبت خالی شده و با هیچ مهر و محبتی پر نمی شه .سخته
روحشان شاد

مرسی از اینکه درک کردی
اما در عوض خدا یکی و برام گذاشت که بازم امید به زندگی داشته باشم

حسام شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:36 ب.ظ http://www.notefalse.blogfa.com

به اون خالتور سلام برسون.../

مگه من میشناسمش؟!
چشم

سحر شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:47 ب.ظ http://www.pinupgirl.blogsky.com

در مورد پست من شعر از سجاد گودرزی است( همان طور که در وبلاگم نیز اشاره کردم.)
همچنین تاریخ پست من با ایشون فرق میکنه. من زودتر این شعر رو گذاشته بودم

اها
مفهوم شد

الهه شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 ب.ظ http://www.elahe69.blogfa.com

میدونم که اینا از سایه خودشون میترسند....
سعی میکنم خودمو کنترل کنم دیگه از حقیقت های تلخ که به ضررشونه
ننویسم.....

میدونم عزیزم دلت خونه اما چاره چیه؟!

بلندترین شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 ب.ظ http://www.bolandtarin.blogfa.com

خیلی غمگین بود

من که نمی تونم درکت کنم فقط امیدوارم الان خوب باشی
واینکه مطمئنم دوباره یک روز همدیگرو یک جای بهتر می بینید وتاابد باهم می مونید

مرسی عزیزم
امیدوارم هیچ وقت این غم قسمتت نشه که بخوای حسش کنی

هانیه شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:24 ب.ظ http://gamaj.blogsky.com

خوابیده بدون لالایی و قصه!
متاسف شدم!
خدا فالش خوان را برایت حفظ کند!

فالش خوان! تیکه جالبی بود
انشاا... فالش خان همیشه صحیح و سالم باشه

فانی یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ق.ظ http://newmidwife.persianblog.ir

سلام.من اصلن از هیچ کجای زندگیت خبر ندارم.یکیو نداری.خیلی هارو داری.یکیو از دست دادی.خیلی هارو به دست آوردی.نمی دونم.از وحشتناک ترین گذر زندگی رد شدی.شاید خوش به حالت.شاید هزار تکه شدی.من چی می دونم از تو؟اون همه روزا و اون همه شبا.توام از من چیزی نمی دونی.برای هم می نویسیم ولی چیزی از هم نمی دونیم.چه جالب.چه دردناک.

جالب بود و تامل برانگیز!

فروشنده یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ق.ظ http://13651365.blogsky.com/

خیلی دردناک بود
لحظه های بدی رو پشت سر گذاشتی
روحش شاد

مرسی
اره واقعا

فرخ یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ق.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

متنفرم از بهار و نوروز که برای کسانی مایه ی رنجش و اندوه است و یاد عزیزان رفته ی آنان را تداعی میکند.
اما زمان با گذر سریع اش کمک میکند تا روح را جلا دهیم.
زمان بیرحم نیست ... باید بگذرد تا اندوههای ما جاودان نشود.

فرخ عزیز واقعیت این است چه بخواهیم باور کنیم چه نه
حتی زمان غم از دست دادن عزیز را نمیتوتند التیام دهد

پرنیان یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ق.ظ http://fathebagh.blogsky.com

فهمیدم ... درک کردم جمله هاتو .
می دونم چقدر درد داشت هر کلمه اش

مرسی

اختر یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ق.ظ http://www.chitaaa.blogfa.com

مگه دستم بهت نرسه!!

مگه چی شد؟!

Behnam یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ب.ظ http://farhadi.blogsky.com

بود بود

باور کن

نبود دوست من

مانی یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ب.ظ http://www.smrahmani64.blogfa.com

سلام پینک عزیز.
خوبی؟
"کاش تو نیز بعد از گذران پاییز و زمستان دوباره بیدار میشدی"
کاش قشنگی بود.
کسی که تو دل آدم زنده باشه، هیچوقت نمی‌میره.
امید که موفق باشی و روحش ازت دلشاد باشه.

سلام
بدک نیستم
مرسی
آره زندست اما تو خیال
امیدوارم

جلسه رسمیست یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:41 ب.ظ http://jalase-rasmist.blogsky.com

محدثه**al یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:57 ب.ظ http://w-phoenix-d.blogfa.com

سلام دوست عزیز.

اصلاحیه "وقتی ققنوس بمیرد"
پ.ن2:
"شعری که نوشته شده بود از آقای اشکان صادقی بود...
نه آقای شهاب نادری مقدم.
بخاطر این اشتباه عذر خواهی میکنم [گل]

باشه عزیزم عیبی نداره سخت نگیر

آسپرین یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:12 ب.ظ http://asperin2.blogfa.com

...مادر که بمیرد دیگر نمی میرد.......
.
.
.مرسی از حضورتون.......

خواهش میکنم

سینا یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ب.ظ http://omide-ma.blogsky.com

یه پست درباره مسعود فراستی نوشته بودی.من از فراستی خیلی خوشم میاد.به نظرم اون با توجه به دیدگاه ایده الیستی که به مقوله ی فیلم داره اونها رو نقد میکنه و از اونجایی که همیشه بهترین ها تو ذهنشه وقتی که یه کار ضعیف میبینه نمی تونه تحمل کنه.هر چند اگه حرفاشم مورد قبول ما نباشه اما باید اجازه ی گفتن بهش داده بشه.اون شبایی که هفت هرشب پخش میشد کلی حال میکردم

فراستی شاید خیلی ادم گرم و سرد کشیده و دانایی باشه و فیلم زیاد داره اما نقدش تخریبیهنظر شمام محترم
هر کسی عقیده ای داره
مرسی از حضورتون

حسین رها یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ب.ظ

آدرس و گم نکردم!منظورم کامنت قرشاد بود/

یار شما و دوست دیرین ما کجاست!؟نیست

قرشادحسین جان؟!!!
نه در دیار غربت است در حال فراگیری دانش
بهر حال زندگی خرج داره باید خواند تا شاید شاید کار یافت
مام اینجا نشستیم تا برگرده

الهه یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:43 ب.ظ http://www.elahe69

سلام
جرا آپ نمیکنی؟

در اولین تراوشات ذهنی چشم دوست من

یاس وحشی یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:09 ب.ظ http://yaasevahshi.blogsky.com

درود بسیار بانو ... خوبین؟ شب به خیر.
آمدیم حال و احوالی کنیم ...

مرسی
دیدین آپ نیست کسل شدین گفتین شب بخیر بگین باشه آپ میکنم

مستانه یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ب.ظ http://newmidwife.mihanblog.com

سلاممممممممممممممممممممممم بالاخره پیدات کردم!وبلاگتو خیلی لاو دارم!

سلاممممممممممممممممممممممممممممممم
خوشحال شدم چه کنیم وبلاگمون کوچلو موچولوئه گم شد بین بقیه

... یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ب.ظ http://www.successking.blogfa.com/

باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:
بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟
تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
می خواستم به خنده درآیم به اشتباه
اما خیال بود
ای وای مادرم...

الهی بمیرم واسه تموم دلایی که باید این دردو تحمل کنند
از خدا واستون صبر وبرای ایشان رحمت خواستارم.

خدا نکنه
مرسی

مقداد دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:36 ق.ظ http://shaperak.blogsky.com

متن قشنگی بود، امیدوارم که آخرین غم باشه، خدا رحمتش کنه
غم عزیز دیدن خیلی سخته

ممنونم

فروغ چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ب.ظ http://foroughshines.blogfa.com

شواهد نشون می ده باید احوالات ؛اون خالتور؛ رو از تو جویا شد...
البته نمی دونم چرا؟

چه شواهدی؟!چی و نمیدونی دوست من؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد