ساعت ۷:۰۵...
زنگ ساعت مثل چماق میخوره تو سرم
بهش توجهی نمیکنم و ۵دقیقه دیگه میخوابم
نگاهی به بیرون میندازم باز باران با ترانه میباره
اماده میشم و ساعت ۷:۴۰ از خونه میزنم بیرون
رسیدم سر کلاس اما خبری از استاد نیست
تا ظهر رو دانشگاه گذروندم با ۲ تا کلاس
تو راه برگشت دیگه ترسی از خیس شدن نبود
با خیال راحت بدون چتر زیر بارون قدم زدم و اومدم خونه
چقدر با لباسای خیس چندش شدم!!
ایشالاه سرما نخوری خوووووو
ممنون خان داداش
فقط سرما نخوری خوبه وگرنه زیر باران باید رفت
مواظبم عزیزم
سرما نخوری دوست قدیمی ناناسم
اینقدر خوشخالم دوباره یافتمت
من رو نمشناسی
وبلاگ شیطنتهای زنی که من باشم
یادت اومد
خوشحالم باز دوباره یافتمت عسیسم
بوووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسس
منم خوشحالم دوباره میخونمت
اره عزیزم میشناسم
ببخشید خوب نمیشه بازم دوست جونم بشی
نشدم که
بازم نشد
روزهای بارونی انقدر خوب هستن که دانشگاه رفتنش هم میچسبه.
اره یه حس خاصی داره
اتفاقا اینجور خیس شدن که چندش نیست
نمیدونم شاید از نظر من اینجوره
من هیچوهت با چتر نمیرم زیر بارون.
من عاشق بارونم ...
چقد خوبه که اسمم بارانه
پس اسمت برازندست واقعا
هیچم چندش نیستی . . .
برعکس شما من وقتی ساعت رو رو زنگ میزارم همیشه چند دقیقه قبل از زنگ بصورت کاملا خودجوش بیدار میشم و هیچ وقت نمیزارم صدای زنگ دربیاد ولی داداشم همیشه کا شما رو میکنه
بارون دیگه عادی شده
شما خیلی خوبی پس...
بارون همیشه یه حس تازه داره
توام خیلی ساحــــلی
مرسی عزیزم
نه اونقدرام تعریف ندارم
لذت راه رفتن زیر بارون اینکه کسی نمی تونه اشکاتو ببینه..........مگه نه؟
نه اشکی در کار نبود
هر روز
...
خیلی وقته زیر بارون راه نرفتم.
شاید امروز برم، آخه داره بارون میاد
به امتحانش می ارزه
پس چرا چندش؟ بارون که خوبه. البته اگه نم نم باشه. نه شدید
خب با لباس سر تا پا خیس ادم چندش میشه
با لباس های خیس منم رسیدم خونه
و سرما خوردم
مراقب باش سرما نخوری
نه خداروشکر
با چتر خدا بیا به باران بزنیم
تا خیس شود هر آنکه نتواند دید
:)
اینم بد فکری نیست