سوخت!

چه کرد با تو که این چنین از کار افتادی

یک لیوان آب...چقدر میتواند برایت خطرناک باشد!!

دوست یازده ساله ی من

همیشه دوستت خواهم داشت

کیبورد عزیزم...!!

۰۵

بی شک تو بیش از آنی

که در پستوی خانه 

در گنجه ی لباس نگاهت دارم

تو گذری از کودکی تا بحالم هستی

در بیصدایی غریب

با ورق زدنت سالها را سفر میکنم...

۰۴

به بردگی میگیرند بودنت را

و تسکین را ...

در روحت خواهند کشت!

۰۳

سکوتی خفته در خاک

زیر خروار خروار خاک

درغریو بی صدایی وصف ناشدنی مرگ

چه زیبایند گلهای روییده بر خاک تن


شکست ...

سعی نکن، بند زدنی در کار نیست...

 

۰۰

چه امنیتی برقرار است

وقتی زنی را کشان کشان داخل خودرو گشت میبرند

در حالی که در شهر کوچکی 180 کیف قاب حرفه ای وجود دارد!!

۰


دودلم برای رفتن...

یکی به جایی دور و دیگری نشستن و درس خواندن!

چه کنم...


پ.ن:دوستان عزیز لطفا از واژه ی تبادل لینک استفاده نکیند  حس خوبی نسبت بهش ندارم

از خوندن وبلاگی که لذت میبرم بدون اطلاع دادن لینک میکنم...ممنون


پ.ن:نمره ترم موازنه اعلام شد خداروشکر راضی کننده بود.