۰۹

دیدم

شنیدم

اما دلم نذاشت که باور کنم

به این میگن خودکوری!!

۰۸

بودن ها التیامی بر تنهایی نبودن بودن هاست!!

پله ها تموم شدن و به رسیدن رضایت دادن اما ....

گاهی انتظار چیزی رو میکشی که اونقدر که فکر میکنی قشنگ نیست

پله ها میدونستن تو مقصد چیز قشنگی انتظارمو نمیکشه

به خاطر همین منو سر میدوندند

صد رحمت به معرفت پله ها...

۰۷

انتظار...

امسال تابستون عمقشو درک کردم

کلا این روزا حس خوبی ندارم

روزا شده واسم مثل یه پله میگن به پله پنجم برسی

رسیدی به مقصد اما تا به پله چهارم میرسم نظرشون عوض میشه

میگن مقصد شده پله دهم!!



۰۶

 سوسوی چراغ بالکن همسایه

 تیک تاک ساعت

همشون یه جورایی میگن برو بخواب و خلوت شبو بهم نزن!

زیستیم به مانند روزهای دیگر  به امید....

سوخت!

چه کرد با تو که این چنین از کار افتادی

یک لیوان آب...چقدر میتواند برایت خطرناک باشد!!

دوست یازده ساله ی من

همیشه دوستت خواهم داشت

کیبورد عزیزم...!!

۰۵

بی شک تو بیش از آنی

که در پستوی خانه 

در گنجه ی لباس نگاهت دارم

تو گذری از کودکی تا بحالم هستی

در بیصدایی غریب

با ورق زدنت سالها را سفر میکنم...

۰۴

به بردگی میگیرند بودنت را

و تسکین را ...

در روحت خواهند کشت!

۰۳

سکوتی خفته در خاک

زیر خروار خروار خاک

درغریو بی صدایی وصف ناشدنی مرگ

چه زیبایند گلهای روییده بر خاک تن