گیجم...

مث فرفره دور خودم میچرخم

بازم کلی چیزا یادم میاد بین راه که جا گذاشتم

ادمای مسخ و جو زده

با ماسک های بزک شده

با لباسهای رنگانگ دور هم جمع شدن تا جشن عروسی برپا کنن

لحظه هارو شمردم تا به خونه برسم

امروز

ساعت ۷:۰۵...

زنگ ساعت مثل چماق میخوره تو سرم

بهش توجهی نمیکنم و ۵دقیقه دیگه میخوابم

نگاهی به بیرون میندازم باز باران با ترانه میباره

اماده میشم و ساعت ۷:۴۰ از خونه میزنم بیرون

رسیدم سر کلاس اما خبری از استاد نیست

تا ظهر رو دانشگاه گذروندم با ۲ تا کلاس

تو راه برگشت دیگه ترسی از خیس شدن نبود

با خیال راحت بدون چتر زیر بارون قدم زدم و اومدم خونه

چقدر با لباسای خیس چندش شدم!!


تقدیم به موبایل عزیزم!!

چه بی وفا...

دوستی همش برای ۳ سال ؟

چه کم دوام

مجبورم اعضایت را هدیه کنم

گویا درست شدنی نیستی

سرویسکار گفته ای سی سیستمت معیوبه!!


سالگرد!!

یک سال گذشت...

اما کم رنگ نشدی در ذهنم

حتی به اندازه یک ثانیه

همچنان تیک تاک ساعت یاداور توست برایم...



سلام به دوستان عزیز اومدم بگم اومدم

بزودی پست میزارم

سلام به همه ی دوستان

چند روزیه درگیر مسابقاتم

برگشتم به همتون سر میزنم

گلایه!!

این روزهایم نیز به توالی سپری میشود

در اندیشه نبود تو...

و اینکه بودنت چقدر میتوانست از مشکلاتم بکاهد

هرچند کلیشه ای بیش نمیگویم

اما چه میتوان کرد؟!

گلایه از روزگار چه چیزی را عوض میکند؟

جز اینکه اعصاب خط خطیم را مچاله کند

پس با خود میگویم این نیز بگذرد!!

۱۱

با فراق بال از اتمام انتخاب واحد

در سکوت نیمه شب

خیره به صف لباس هایی که پشت به پشت ایستاده اند

نسیم ملایمی که پرده اتاق را می رقصاند

خود نیز نمیدانم به کدامین افکار مشوشم

تو،سند،باشگاه،عروسی،دانشگاه

به گمانم جمله سازی را خوب نیاموخته ام!

بازگشت!

در پس کوچه های بارانی نه شایدم خیابان

با خود سخن میگویم ...اری دیوانه ام نه بودم

اما دیگه تموم شد...

من از ۸ ساعت پیش یه ادم دیگه شدم

ادمی که خودش را از یاد برده بود

اما حالا حافظش برگشته

نیاز به هوای تازه دارم...

۱۰

امیدم به روزیه که همسفر جاده باشیم

تا منم بتونم یه پوزخند به این جاده لعنتی بزنم...